کد مطلب:29680 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

ویژگی های پرهیزگاران












5617. نهج البلاغة: یكی از یاران امیر مؤمنان به نام هَمّام - كه مردی عابد بود - به ایشان گفت: ای امیر مؤمنان! پرهیزگاران را چنان برای من توصیف كن كه گویی به آنان می نگرم.

امیر مؤمنان، در پاسخ وی درنگی كرد و آن گاه فرمود: «ای هَمّام! از خدا بترس و نیكوكار باش؛ چرا كه "فإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ؛ [1] در حقیقت، خدا با كسانی است كه پرهیزگار باشند و [ با] كسانی [ است] كه به حقیقت، آنها نیكوكارند" ».

هَمّام به این پاسخ، قانع نشد و اصرار كرد و امام علیه السلام را قسم داد.

آن گاه، علی علیه السلام، خدا را سپاس گفت و ستایش كرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد. سپس فرمود: «امّا بعد؛ خدای پاك و والا، در حالی آفریده ها را آفرید كه از اطاعت آنان، بی نیاز و از نافرمانی شان در امان بود؛ زیرا نافرمانیِ آن كه او را نافرمانی می كند، به او زیانی نمی رسانَد، و پیروی آن كه او را اطاعت می كند، سودی برای او ندارد.

روزیِ آفریدگان را بین آنان تقسیم كرد، و در دنیا هر كدام را در جایگاه خود قرار داد. پرهیزگاران در دنیا، صاحبان فضایل اند. سخنشان درست، پوشششان میانه روی، و راه رفتنشان فروتنانه است. دیده خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام كرده، می پوشانند، و گوش هایشان را بر دانشی كه سودشان می رساند، وقف می كنند.

در بلایا، چنان وارد می شوند كه گویی در آسایشْ گام می نهند، و اگر اجلی كه خداوند بر آنان معیّن كرده، نبود، به شوق ثواب و بیم از كیفر، به اندازه چشم بر هم زدنی روحشان در جسمشان آرام نمی گرفت.

آفریننده، در پیش آنان بزرگ است و از این رو، جز او در نظرشان كوچك گشته است. آنان نسبت به بهشت، چون كسانی اند كه آن را دیده اند و در آن جا نعمت داده شده اند، و نسبت به دوزخ، چون كسانی اند كه آن را دیده اند و در حال عذاب در آن اند.

دل هایشان غمگین، شرّشان دور [ از مردم]، بدن هایشان نزار، نیازهایشان سبُك، و جانشان پاك است. بر روزهای كوتاه (دنیا) صبر می كنند و آسایش طولانی (آخرت) را در پیِ آن می یابند؛ تجارتی سودآور كه پروردگارشان برایشان فراهم كرده است. دنیا، آنان را خواست و آنان، دنیا را نخواستند، و آنان را به بند كشید و آنان، به قیمت فدیه دادن جان خود، از آن رَستند.

شبانگاهان، بر پای اند و قرآن را جزء به جزء، با تأمّل خاصّی می خوانند. به خواندن آن، خویش را غمگین می سازند، و دارویِ دردشان را از آن می گیرند. هرگاه آیه ای را كه در آن تشویق است، می خوانند، حریصانه به آن دل می بندند و مشتاقانه، جان هایشان بِدان برمی افروزد و می پندارند كه آن [ پاداش]، فرا رویشان است، و هرگاه آیه ای را بخوانند كه در آن بیم دهی باشد، گوش دلشان را به آن می سپارند و می پندارند كه شعله آتش و صدای [ زشت و وحشتناك] آن در گوششان است.

به ركوع، پشت خود را خمیده اند و پیشانی، دست و زانو و كناره های پای خود را فرش زمین كرده اند و از خداوند، آزادی خود [ از آتش دوزخ] را می خواهند.

در روز، دانشورانِ بردبار [ و] نیكوكاران پرهیزگارند. ترس، آنان را چون تیرِ تراش خورده، تراشیده است. هرگاه كسی به آنان بنگرد، می پندارد كه بیمارند، در حالی كه بیمار نیستند؛ امّا [ هركه ببیندشان، ]می گوید: "خِرَدشان پریشان شده است!". [ آری، ] كاری بزرگ، آنان را پریشانْ حال ساخته است.

آنان به اعمال اندكشان خشنود نمی شوند، و اعمال بسیار را بسیار نمی شمارند. آنان، همیشه نفس خود را متّهم می كنند و از كرده های خویش، بیمناك اند. هرگاه یكی از آنان ستایش شود، از آنچه به وی گفته شده، در بیم است و می گوید: "من از دیگری بر حال خویش داناترم و پروردگارم به من از خودم داناتر است. بار خدایا! مرا بر پایه آنچه می گویند، بازخواست مكن، و مرا برتر از آنچه می پندارند، قرار ده، و آنچه را از من نمی دانند، بر من ببخش!".

از نشانه های هر یك از آنان این است كه در او توانمندی در دین، مصمّم بودن در نرم خویی، ایمان در یقین، حرص در دانش، دانش در بردباری، میانه روی در بی نیازی، فروتنی در پرستش، آراستگی در نیازمندی، صبوری در سختی، روزی خواهیِ حلال، نشاط در هدایت، و دوری از طمع را می بینی.

كارهای نیك انجام می دهد و با این حال، در بیم است، روز را شب می كند و فكر و ذكرش شكرگزاری است، و شب را روز می كند و دغدغه اش یاد خداست. با ترس، شب را به پایان می آورد و به شادی، روز را می آغازَد، ترسان از غفلتی كه به او بیم داده شده، و شادمان به آمرزشی كه به او رسیده است.

اگر در آنچه ناخوشایند می داند، هوای نفسش بر وی سخت گیرد، به درخواست نفس در چیزهایی كه دوست دارد، پاسخ نمی دهد. روشنایی چشمش به چیزهایی است كه بی زوال اند، و دلزدگی اش در چیزهایی است كه زودگذرند. بردباری را با دانش، و سخن را با كردار در هم می آمیزد.

او را می بینی كه آرزوهایش كوتاه، لغزشش كم، دلش خاكسار، نفْسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دینش استوار، شهوتش مُرده، خشمش فروخورده، خیرش مورد انتظار، و شرّش بر كنار است.

هرگاه در بین غافلان باشد، از ذاكران به شمار می آید، و اگر در بین ذاكران باشد، از غافلان به حسابش نمی آورند. از كسی كه به وی ستم كرده، می گذرد و به آن كه محرومش ساخته، می بخشد و با آن كه از وی بریده، پیوند برقرار می كند.

ناسزاگویی از او دور، سخنش نرم، بدی ها از او بركنار، و خوبی ها با او همراه است. خیر او روی آور و شرّ او رویگردان است. در تحوّلات، با وقار و در سختی ها شكیبا و در آسایش، شكرگزار است. هرگاه بر كسی خشم بگیرد، زیاده روی نمی كند و درباره كسی كه دوستش دارد، مرتكب گناه نمی شود.

پیش از آن كه علیه او گواهی داده شود، به حق، اعتراف می كند. آنچه را كه نگهداری اش از او خواسته شده، ضایع نمی كند، و آنچه را كه به وی یادآوری شده، فراموش نمی كند. مردم را با القاب زشت، یاد نمی كند، و به همسایه زیان نمی رساند و در مصیبت ها[ ی مردمْ ]شادی نمی كند. در كار باطل، وارد نمی شود، و از كار حق، قدم بیرون نمی نهد.

اگر خاموش باشد، خاموشی غمگینش نمی كند و اگر بخندد، قهقهه نمی زند. اگر بر وی ستم رود، شكیبایی می ورزد تا خدا انتقام گیرنده او باشد. جانش از او در رنج است و دیگران از او در آسایش اند. جان خویش را برای آخرتش به رنج انداخته است و مردم را از سوی خود، آسوده ساخته است.

دوری گزیدن او از آنچه از آن دوری گزیده، زهد و بی رغبتی است و نزدیك شدنش به آن كه به او نزدیك شده، نرم خویی و مهربانی است. دوری گزینی اش، خودبینی و فخرفروشی نیست، و نزدیك شدنش نیرنگ و فریب نیست».

[ راوی می گوید: سخن امام علیه السلام كه به این جا رسید، ] همّام، بی هوش شد و در بی هوشی جان داد.

امیر مؤمنان فرمود: «سوگند به خدا، از همین بر او می ترسیدم» و سپس افزود: «پندهای رسا، با آنان كه اهل پندگیری اند، چنین كند».

كسی به وی گفت: ای امیر مؤمنان! چرا با تو چنین نكند؟

علی علیه السلام فرمود: «وای بر تو! هر اجلی را زمانی است كه از آن، در نمی گذرَد و سببی است كه از آن، تجاوز نمی كند. آرام باش! دیگر مثل این گفته را تكرار نكن؛ [2] چرا كه آن را شیطان بر زبانت دمیده است».[3].









    1. نحل، آیه 128.
    2. ابن ابی الحدید گفته است: امیرمؤمنان، از آن رو گوینده آن سخن را نهی كرد كه در جای نامناسب اعتراض كرد؛ چون لازمه مرگ فرد عادی به هنگام پنددهی عارف، آن نیست كه خود عارف هم از پنددهی بمیرد؛ زیرا تأثیرپذیری شخص عادیِ دارای استعداد و آمادگی برای مرگ به هنگام شنیدن پند رسا بیشتر از تأثیرپذیری عارف از شنیدن پند خویش و یا اندیشیدن در كلام خود است؛ چون جان عارف، قوی تر است. با كلنگی كه خاك را بِدان شُخم می زنند، نمی توان سنگ را شكافت. (شرح نهج البلاغة: 1808/10)
    3. نهج البلاغة: خطبه 193، صفات الشیعة: 35/96، الأمالی، صدوق: 897/666.